حال گه، میدانی را گویند که در آن چوگان بازی کنند، و شاید که از تغییر لهجۀ قومی است، در اصل هالگه به های هوز، چه هال در فارسی بمعنی گوی است، (غیاث اللغات)
حال گه، میدانی را گویند که در آن چوگان بازی کنند، و شاید که از تغییر لهجۀ قومی است، در اصل هالگه به های هوز، چه هال در فارسی بمعنی گوی است، (غیاث اللغات)
روز شروع سال نو از عمر کسی که در آن روز جشن گیرند یا مراسمی برای یادبود برپا کنند، وجه تسمیه اش آن است که در قدیم برای حساب عمر رشته ای داشته اند که با گذشتن هر سال گرهی به آن می زده اند و از تعداد گره ها سال های عمر را معلوم می کرده اند، برای مثال گشت چون رشتۀ عمرم کوتاه / معنی سال گره دانستم (ملاطاهر غنی - لغتنامه - سال گره)
روز شروع سال نو از عمر کسی که در آن روز جشن گیرند یا مراسمی برای یادبود برپا کنند، وجه تسمیه اش آن است که در قدیم برای حساب عمر رشته ای داشته اند که با گذشتن هر سال گرهی به آن می زده اند و از تعداد گره ها سال های عمر را معلوم می کرده اند، برای مِثال گشت چون رشتۀ عمرم کوتاه / معنی سال گره دانستم (ملاطاهر غنی - لغتنامه - سال گره)
دهی است از دهستان مانۀ بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقع در 19هزارگزی شمال باختری مانه و چهارهزارگزی جنوب مالرو عمومی محمدآباد به شتک. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر و دارای 218 تن سکنه میباشد. از رود خانه اترک مشروب میشود. محصولاتش غلات، میوجات، کنجد. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مانۀ بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقع در 19هزارگزی شمال باختری مانه و چهارهزارگزی جنوب مالرو عمومی محمدآباد به شتک. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر و دارای 218 تن سکنه میباشد. از رود خانه اترک مشروب میشود. محصولاتش غلات، میوجات، کنجد. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دیوان که در هندوستان آنرا کچهری گویند. (آنندراج). جای حساب کشیدن، کنایه از روز قیامت و صحرای محشر: اهل فریقین در تو خیره بمانند گر بروی در حسابگاه قیامت. سعدی. ز شرم کثرت عصیان من به رعشه فتد حسابگاه قیامت چو ارض نیشابور. عرفی (از آنندراج)
دیوان که در هندوستان آنرا کچهری گویند. (آنندراج). جای حساب کشیدن، کنایه از روز قیامت و صحرای محشر: اهل فریقین در تو خیره بمانند گر بروی در حسابگاه قیامت. سعدی. ز شرم کثرت عصیان من به رعشه فتد حسابگاه قیامت چو ارض نیشابور. عرفی (از آنندراج)
محل بستن پابند و شکال در دست و پای ستور. (ناظم الاطباء). حوشب. (السامی فی الاسامی). حوشب. آنجای از پای اسب و ستور که شکال بدان بندند. (یادداشت مؤلف)
محل بستن پابند و شکال در دست و پای ستور. (ناظم الاطباء). حَوْشَب. (السامی فی الاسامی). حوشب. آنجای از پای اسب و ستور که شکال بدان بندند. (یادداشت مؤلف)
ندرهً، بندرت، بر سبیل ندرت، گاهی دون گاهی، وقتی دون وقتی، مکرر ولی کم و بزمانهای دور از یکدیگر، احیاناً، لحظه به لحظه، زمان به زمان: به دربند ارگ آمدی گاه گاه همی کردی از دور بر وی نگاه، فردوسی، نگفتی سخن جز ز نقصان ماه که یک شب کم آید همی گاه گاه، فردوسی، نکردم همی یاد گفتار شاه چنین گفت با من همی گاه گاه، فردوسی، بکس روی منمای جز گاه گاه بهر هفته ای برنشین با سپاه، (گرشاسب نامه)، و سبب آنکه میخواره را گاه گاه قی افتد و گاه اسهال نگذارد که خلط بدور معده گرد آید، (نوروزنامه)، چشم را نگاه دارند از خواندن خطهاء باریک الا گاه گاه بر سبیل ریاضت، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و گاه گاه در آن مینگریست، (کلیله و دمنه)، چو گردد جهان گاه گاه از نورد به گرمای گرم و به سرمای سرد، نظامی، عمرها باید بنادر گاه گاه تا که بینا از قضا افتد به چاه، مولوی، به دیدار شیخ آمدی گاه گاه خدادوست در وی نکردی نگاه، سعدی (بوستان)، و اهل قرابت را گاه گاه بنوازد، (مجالس سعدی)، ای ماه سروقامت، شکرانۀ سلامت از حال زیردستان میپرس گاه گاهی، سعدی (بدایع)، من آن نگین سلیمان بهیچ نستانم که گاه گاه در او دست اهرمن باشد، حافظ، گاه گاه این معتقد به صحبت شریف ایشان می رسید، (انیس الطالبین ص 24 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، و گاه گاه به قصابی مشغول می بودم، (انیس الطالبین ص 126 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، رجوع به گاه شود
ندرهً، بندرت، بر سبیل ندرت، گاهی دون گاهی، وقتی دون وقتی، مکرر ولی کم و بزمانهای دور از یکدیگر، احیاناً، لحظه به لحظه، زمان به زمان: به دربند ارگ آمدی گاه گاه همی کردی از دور بر وی نگاه، فردوسی، نگفتی سخن جز ز نقصان ماه که یک شب کم آید همی گاه گاه، فردوسی، نکردم همی یاد گفتار شاه چنین گفت با من همی گاه گاه، فردوسی، بکس روی منمای جز گاه گاه بهر هفته ای برنشین با سپاه، (گرشاسب نامه)، و سبب آنکه میخواره را گاه گاه قی افتد و گاه اسهال نگذارد که خلط بدور معده گرد آید، (نوروزنامه)، چشم را نگاه دارند از خواندن خطهاءِ باریک الا گاه گاه بر سبیل ریاضت، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و گاه گاه در آن مینگریست، (کلیله و دمنه)، چو گردد جهان گاه گاه از نورد به گرمای گرم و به سرمای سرد، نظامی، عمرها باید بنادر گاه گاه تا که بینا از قضا افتد به چاه، مولوی، به دیدار شیخ آمدی گاه گاه خدادوست در وی نکردی نگاه، سعدی (بوستان)، و اهل قرابت را گاه گاه بنوازد، (مجالس سعدی)، ای ماه سروقامت، شکرانۀ سلامت از حال زیردستان میپرس گاه گاهی، سعدی (بدایع)، من آن نگین سلیمان بهیچ نستانم که گاه گاه در او دست اهرمن باشد، حافظ، گاه گاه این معتقد به صحبت شریف ایشان می رسید، (انیس الطالبین ص 24 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، و گاه گاه به قصابی مشغول می بودم، (انیس الطالبین ص 126 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، رجوع به گاه شود
دهی از دهستان تیکوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج که در 42 هزارگزی شمال باختر دیواندره و یک هزارگزی شمال شوسه دیواندره به سقز واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 84 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و پشم میباشد، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) نام محلی کنار راه تهران به شاهی میان زیر آب و چاکسر و در 207700 گزی تهران واقع شده است
دهی از دهستان تیکوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج که در 42 هزارگزی شمال باختر دیواندره و یک هزارگزی شمال شوسه دیواندره به سقز واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 84 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و پشم میباشد، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) نام محلی کنار راه تهران به شاهی میان زیر آب و چاکسر و در 207700 گزی تهران واقع شده است
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 5 هزارگزی شمال خاور لردگان، متصل به راه عمومی لردگان به پل کره واقع شده، جلگه و معتدل است و 138 تن سکنه دارد، آبش از چشمه، محصولش غلات آبی و دیمی، شغل اهالی زراعت، گله داری و ذغال سوزی، صنایع دستی جاجیم بافی و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 5 هزارگزی شمال خاور لردگان، متصل به راه عمومی لردگان به پل کره واقع شده، جلگه و معتدل است و 138 تن سکنه دارد، آبش از چشمه، محصولش غلات آبی و دیمی، شغل اهالی زراعت، گله داری و ذغال سوزی، صنایع دستی جاجیم بافی و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
روز شروع سال نو از عمر طبیعی که درین روز بعضی جشن میگیرند. توضیح: وجه تسمیه بسبب رشته ایست که هر سال از عمر مولود بر آن گره زنند تا سالهای عمر بدان معلوم شود (مخصوصا در هند) از تعداد گرههای ریسمان میتوان بسن مولود پی برد ولی در ایران این کلمه را تبدیل به) سالگرد (کرده اند
روز شروع سال نو از عمر طبیعی که درین روز بعضی جشن میگیرند. توضیح: وجه تسمیه بسبب رشته ایست که هر سال از عمر مولود بر آن گره زنند تا سالهای عمر بدان معلوم شود (مخصوصا در هند) از تعداد گرههای ریسمان میتوان بسن مولود پی برد ولی در ایران این کلمه را تبدیل به) سالگرد (کرده اند